فرضیه بحث:
1. «نگرش سیستمی» یعنی بررسی پدیده از جهت نحوه ارتباط اجزاء آن با یکدیگر، و با دیگر پدیدهها، برای ایجاد یک اثر و نتیجه.
2. کاربرد نگرش سیستمی، کشف فرآیندهای فعال در پدیدهها یا تولید فرآیند لازم برای ایجاد یک پدیده است.
3. کارآمدی نگرش سیستمی، کشف اجزاء و روابط نهفته، و در نتیجه، ایجاد قدرت پیشبینی و کنترلِ برتر از «نگرش خُرد و اتمی» است.
4. نگرش سیستمی به دین یعنی تحلیل شبکه بهممرتبط گزارههای دین برای کشف سازهها و فرآیندها در مقیاس کلان تمدنسازانه
5. نگرش سیستمی به زندگی یعنی بررسی کلان زندگی و کشف عناصر فعال مثبت و منفی نهفته در آن (در سه لایه ذهن و فکر، قلب و روح، رفتار و عمل) محاسبه برآیند نیروهای فعال در زندگی، به هدف تلاش برای اصلاح مسیر و قرار گرفتن در مسیر بهینه.
تبیین و تفسیر بحث:
«نگرش» يعني جهت توجّه به ابعاد وجودي موضوعات و پدیدهها. اشياء مادي بهواسطه عناصر زمان، مكان، كميت، كيفيت، اثرگذاري و اثرپذيري (نوع رابطه باديگر اشياء) در محدوديت قرار دارند، و ذهن انسان نیز قدرت دارد اشياء را برش بزند و لايهلايه كند و ابعاد آن را از هم جدا كند و هر يك را مستقل نگاه كند؛ ذهن ميتواند فقط بُعد مكاني شيء را نگاه كند و از اين زاويه به بررسي آن بپردازد يا فقط جنبه كميتي آنرا نگاه كند و از اين حيث به مطالعه آن بهپردازد. كلماتِ: زاويه ديد، جهت، حيث، بُعد،لايه، جنبه و مانند اينها همگي دلالت بر قابليت ذهن در ايجاد نگرشهاي خاص نسبت به موضوعات دارند.
از سوي ديگر ذهن انسان بهواسطه انس با ماده و محدوديتهاي مادي،جزئي نگر است. يعني در ديد اوليه فقط متوجّه برخي از ابعاد و جنبهها ميشود و براي دستيابي به يك ديد كامل بايد چندين بار از جوانب و زاويههاي مختلف شيء را بررسي كند سپس تصاوير بهدست آمده در هر يك از بررسيها را كنار هم بگذارد تا بتواند يك ديد كلّي و جامع از موضوع بهدست آورد. بنابراين ميتوان گفت كه نگرشهاي انسان دوگونه است: نگرش خُرد و نگرش كلان. نگرشهاي خُرد فقط به اجزاء و خصوصيات آنها ميپردازند و توجّهي به ارتباط اجزاء با يكديگر و جايگاه آنها در مجموعه اصلي ندارند(ديد دروني). نگرشهاي كلان به ارتباطات اجزاء و مجموعهاي كه اين اجزاء ايجاد كننده آن هستند ميپردازد (ديد بيروني).
خود را در موقعيتي فرض كنيد كه طاقه پارچهاي را ميبينيد. يك وقت است به جنس آن نگاه ميكنيد، رنگ آن را بررسي ميكنيد،عرض آن را ميپرسيد و يك وقت به طرح لباسي كه از اين پارچه ميتوان درآورد فكر ميكنيد؛ تمام بررسيهاي جزئي ما براي رسيدن به يك كلّ است؛ اگر در جزئيات بمانيم و فقط خود را سرگرم بررسي جزئيات كنيم، در حقيقت مانند اين است كه بهترين پارچهها را بخريم و انبار كنيم و با وجود نياز به لباس آنها را ندوزيم نپوشيم.
اگر اين توجّه به برخي از ابعاد باشد، نگرش جزئي است و اگر به تمام ابعاد باشد نگرش كُلي است. ما در زندگي به هر دو گونه از نگرش نيازمنديم ولي نگرشهاي جزئي هميشه مقدمهچين و زمينه ساز براي نگرشهاي كلّي هستند. بدون يك ديد كلان و محيط بر موضوع، تلاشهاي انسان براي رسيدن به حقيقت ناكام ميماند. كشف نگرش كلاني كه جزئيات موضوع براي ايجاد آن با يكديگر مرتبط شدهاند از ضروريات فهم موضوع است. با توجه به مطالب فوق میتوان گفت:
اصل «نگرش سيستمي» مبتني بر پيشفرضهاي زير است:
- موضوع مورد نظر احتمالا داراي اجزاء مرتبط با يكديگر است.
- اين اجزاء احتمالا داراي لايههاي دروني و عميقتر نيز هستند. (تجزيه تا رسيدن به ذرات بنيادين)
- ارتباط اجزاء با يكديگر احتمالا بهصورت بُرداري و برآيندي است. (موضوع، مجموعهاي از عناصر مستقل از هم نيست.)
- موضوع مورد نظر احتمالا داراي ارتباط با متغيرهاي بيرون از خود ميباشد.
- ارتباط موضوع با متغيرهاي بيرون از خود احتمالا بهصورت برداري و برآيندي است. (موضوع، كاركردي مستقل از ديگر عناصر محيط ندارد.)
- ارتباط موضوع با متغيرهاي بيرون از خود احتمالا داراي سطوح و مراتب فوقاني متعددي نيز ميباشد. (تركيب تا رسيدن به علتالعللهاي كلان و ريشهاي در ابعاد مختلف)
- موضوع مورد نظر و عناصر دروني و بيروني، احتمالا در حال تغيير دائمي هستند.
- موضوع مورد نظر هدفي را در هستی دنبال ميكند.
- موضوع، احتمالا داراي اهداف اوليه و مياني نيز هست.
- هدف نهايي و ديگر اهداف موضوع، احتمالا داراي شدت و ضعف نيز ميباشند.
- صورتبنديِ موضوع، احتمالا از زواياي ديد مختلف، تغيير ميكند
نگرش سيستمي به دين، يعني بررسي دين در فضاي كليه احتمالات فوق
نگرش سیستمی به زندگی، یعنی بررسی جریان زندگی در فضای کلیه احتمالات فوق.
نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:
اگر دين صرفا مجموعه كنارهم گذاشته شده از تك گزارهها نباشد (جمع جبريِ گزارهها) بلكه داراي هويّتي مجموعي و شبكهاي باشد (جمع برداريِ ميان گزارهها و برآيند آنها با معادلات حاكم بر خلقت)، و اگر نگرش سیستمی تلاش برای کشف برآیند ارتباطات موجود میان متغیرهای درونی و بیرونی یک موضوع باشد، آنگاه دستيابي به كاركرد اصلي و بهينة دين، بدون نگرش سيستمي و شبكهاي ممكن نخواهد شد.
اگر با نگرش سیستمی به دین نگاه کنیم موارد زیر را خواهیم یافت:
1.دين، مجموعهيي از عناصر و گزارههاي بهمپيوسته و نظاممند است.
2.اين عناصر و اجزاء، تابع اهداف دين هستند و هدفگراييِ دين، به اين عناصر شكل ميدهد و ساختار ارتباطي آنها با يكديگر را تعيين ميكند.
3.اتحاد مبدء پيدايش دين با مبدءپيدايش هستي، پل ارتباطي دين با واقعيتهاست و بر اين اساس، برنامههاي دين جلوههايي از معادلات واقعي است و برنامههاي دين، مدل كردنِ واقعيتها است.
4.دين، اهداف و برنامههاي خود رااولويتبندي ميكند.
5.دين، به عناصر محيطيِ خود تعامل دارد.
6.دين، براي شكلدهي به عناصر محيطيِ خود برنامه دارد و آرمانها و هنجارها را در چهارچوب اهدافِ خود تغيير و تحول ميبخشد.
7.دين از تضاعف نيروبخشي براي حركت به سمت هدف برخوردار است.
8.شناخت دين از طريق تحليل گزارههاي نگرشي، راهبردي و راهكاري ممكن است.
9.برنامههاي دين، قابليت خود تنظيمي دارد؛ تعادلگرا و تكاملي است.
10.برنامههاي دين، در فرآيندي پيوسته و مستمر و تدريجي تحقق مييابند.
11.هويت و برنامههاي دين را ميتوان از منظرِ "محرك_ پاسخ" مطالعه كرد. دين داراي شبكة عصبي منسجم و در تحت مديريت اهداف است كه نسبت به محركها واكنش نشان ميدهد.
12.گزارههاي دين را بايد در عرصةاهداف و اولويتهاي آن بررسي كرد.
13.سيستم دين از سه خُرده سيستمِ نگرشي، قانوني و فرهنگي تشكيل شده است.
14.اين خُرده سيستمها، مسئوليت تقسيم كار و فعاليتها را در سيستم اصلي بهعهده دارند.
15.بخش استراتژيك هر سيستمي از سه مولفة: تعادل حياتي، ميدانهاي نيرو و برآيندبُرداري تشكيل ميشود. تعادل حياتي،نقطه ثقلي است كه مجموعة سيستم خود را براساس آن متعادل ميكند و محيط دروني خودرا ثبات ميبخشد و بين نيروهاي دروني و بيروني موازنه برقرار ميكند. ميدان نيرو،صافيِ كليّة ارتباطات در راستاي تحقق اهداف است كه نيروهاي سوقدهنده و بازدارنده را فعال ميكند. برآيندبُرداري، ابزار اندازهگيريِ نيروها و عوامل علّي و محركهاي سيستم هستند. در اين تحليل، سطوح تعامل عوامل با يكديگر مشخص ميشود. در سيستم دين نيز اين سه مولفه بهوضوح وجود دارند:
الف-تعادل حياتي در دين، طيف اهداف دين است كه نقطه ثقلِ فازييي است كه مجموعة گزارههاي دين را منسجم و متعادل كرده و موازنههاي لازم بين محركها و پاسخها را ايجاد مينمايد.
ب-ميدانهاي نيرو در دين، حداقلها وحداكثرهايي است كه در موضوعات مختلف توسط دين تعيين شده است. اين حداقل وحداكثرها، مرزها و حدودي هستند كه بهعنوان صافيِ جهتدهنده به كليّة ارتباطات ميانگزارهيي در عرصة دين و صافيِ فعاليتها در عرصة دينداري عمل ميكنند.
ج-برآيندبُرداري در دين، گزارههايي هستند كه سطوح و لايهها و معادلاتِ كلي را بيان ميكنند و رابطة بين آنها را تبيين مينمايند.اين گزارهها توسط علمِ "قواعدفقه" و علمِ "اصولفقه" بهتفصيل تعريف و توصيف شدهاند
اگرچنين باشد آنگاه دين قانونگذار، ساختارساز، فرآيندآفرين، برنامهساز و راهبرددهنده خواهد بود و ميتوان براساس شبكة گزارههاي دين، سيستمهاي زندگي جمعي بشررا بهزبان قابل مقايسه با سيستمهاي رقيب ارائه كرد.
براساس نگرش سیستمی به زندگی، میتوان قالبی را برای رصد و کشف عناصر نهفته در زندگی و جهتدهنده به زندگی و کشف برآیند آنها پیشنهاد کرد. (دریافت قالب برنامهریزی راهبردی برای زندگی)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
نگرشی سیستمی ، نگرشی سیستمی به دین ، دین راهبردی ، مدلهای دینی ، دین استراتژیک ، دین تمدنساز
انتقال به سفارش کتاب + انتقال به کارگاه آموزشی + انتقال به انجمن بحثوگفتگو در مورد این موضوع
[1] مقصود از تبیین به روش تحلیل مفهومی این است که: با استخراج لوازم ذاتی هر مفهوم (با استفاده از روش تشخیص جنس و فصلهای مفهومی و روش استدلال مباشر در علم منطق) مفاهیم تشکیلدهنده مفهوم اصلی و لوازم آن کشف شوند.
و مقصود از تبیین به روش اصل موضوعی این است که: بااستفاده از لوازم گزارههای تصدیقی و تصوری که در علم دیگری اثبات شده است و یاترکیب اینگونه گزارهها، نتیجه جدیدی بهدست بیاید.