بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: بسته « معرفت شناسی »مبتنی بر هستیشناسی حکمت متعالیه، حاوی چه گزارههایی است؟ (مبانی معرفتشناسانه پاردایم شبکهای) (اسلاید بحث)
مساله بحث: باورهای صادق مُوجَّه چگونه بهدست میآیند و چگونه میتوان باورهای صحیح را از توهمات تفکیک کرد؟
فرضیه بحث: کلیه مسائل معرفتشناسی پاسخگوی ده مساله هستند:
1.معرفت چیست؟
2.سنگبنای معرفت چیست؟
3.منابع معرفت کدامند؟
4.صدق چیست؟
5.مفاهیم چگونه کثرت و طبقهبندی پیدامیکنند؟
6.قضایا چگونه تولید میشوند؟
7.ملاک صدق و اعتبار در قضایا چیست؟
8.عوامل زمینهساز معرفت کدامند؟
9.معرفت، ضرورتاً نسبی است یا معرفتِ قطعی ممکن است؟
10.صعود و نزول معرفتی چگونه حاصل میشود؟
بررسی این مسائل با دیدگاه فلاسفه و معرفتشناسان مسلمان به نتایج زیر میرسد:
1.واقعیتی خارج از ذهن ما وجود دارد (ناوابسته به ذهن و اراده ما).
2.دستیابی به این واقعیت ممکن است.
3.حقیقت= ادراک مطابق باواقع
4.صدق= مطابقت با واقع
5.هر کسی مجموعهای ازادراکات یقینی را دارد (بدیهیات منطق و فلسفه)
6.علم حضوری سنگبنای ادراکات انسان است.
7.با استفاده از ابزاربدیهیِ شکل اول منطق و استدلالهای مباشر (عکس، عکسنقیض)، میتوان ادراکات یقینی دیگری را تولید کرد. (گسترشپذیری ادراکات یقینی)
8.معرفت = ادراکات صادق موجّه
9.دستیابی یقینی به واقعیت، ممکن و معقول است=عقلانیت معرفت= رئالیسم (در برابرایدهآلیسم بهمعنی ذهنگرایی)
بنابراین:
10.واقعگرایی ممکن است
11.ذهنگرایی یا سوبجکتیویسم ضروری نیست.
12.پس پارادایم تفسیری تنها راه ممکن کشف واقع نیست.
13.چهارچوبهای ذهنی (پارادایمها یا هر گونه پیشفرض وپیشداوری) سرنوشتساز نیستندو میتوان در همه آنها حقیقت ثابتی را کشف کرد.
14.واقعیت ثابت است و ادراک ما از واقعیت قابل تغییراست.
15.در علم حضوری نیز معرفت بالوجه ممکن است. (ضروری نیست که تمام المعلوم عندالعالم منکشف شود)
16.منابع معرفت بشری منحصر در تجربه نیست.
17.عقل و شهود و نقل هم کشف از واقع دارند.
18.ساختار و قوانین طبیعت و فطرت، از منابع کشف واقع هستند.
19.ادراک حسی فقط عوارض پدیدههای مادی را درک میکند.
عقل = ابزار معرفتی کشف واقعیت با استفاده از تحلیلهای مفهومی یقینی
20.مهمترین منبع معرفتی انسان عقل است و دلیل موجه بودنِ آن، ابتناء بر بدیهیات یامایصلالی البدیهی است. (ابتناء بر قضایای پیشینی)
21.روند تولید معرفت و ایجاد کثرت در ادراکات، باپیگیری روند تولید مفاهیم و پیدایش کثرت در مفاهیم، کشف میشود.
22.مفاهیم به مواردی مانند «حقیقی» ، «اعتباری» ،«جزیی» ، «کلی» ، «معقولات اولی» ،«معقولات ثانیه» ، «معقولات فلسفی» ، «معقولات منطقی» تقسیم میشوند.
23.ابزار ایجاد معرفتهای ترکیبی، تفکر است (فرآیندتولید تعریفها و فرآیند تولید حجتها)
24.مفاهیم اعتباری و ارزشی میتوانند دارای منشاء انتزاع حقیقی باشند و تابعی از آن منشاء باشند.
25.معیار صدقِ قضایای بدیهی، یا بهدلیل ذاتی بودن محمول برای موضوع است یا بهدلیل ارجاع آن بدیهی به علم حضوری.
26.پدیدهها دارای ابعاد و سطوح و لایهها و مراتبی هستند پس معرفت نیز میتواند درعین اینکه هستة ثابت دارد دارای مراتب و ابعادباشد.
27.به دلیل ذومراتب و ذواضلاع بودن پدیدهها، رئالیسم خام (یکسان و یکنواختانگاری دریافت اولیه از هر پدیده) غلط است و رئالیسم شبکهای(بررسی پدیده در شبکه هستی ازابعاد مختلف) بیشترین کشف از واقعیت را دارا میباشد.
28.به دلیل رئالیسم شبکهای، پارادایمهای اثباتگرایی و تفسیری و انتقادی نمیتوانندبهتنهایی کاشف از واقع باشند بلکه پارادایم شبکهای لازم است. (بررسی پدیده و کشف مختصات آن در شبکه هستی)
29.پدیدهها از حیث وجودی محدودند لذا قرائتهای مختلف از یک پدیده بیپایان نیست وصدق و کذببردار است.
30.استقراء وقتی به حد خاصی در پدیده برسد، مفید قطع روانشناختی است، لذا در کسب معرفت قابل استفاده است.
31.گزارههای وحیانی و نقلی، مانند گزارههای علمی و فلسفی معنادار هستند و زبان آنهازبان توصیف و کشف واقع است.
32.معیار ادراک صادق در علوم انسانی اسلامی، عبارتست از: مبناگرایی مبتنی بر بدیهیات + روش بدیهی تولید معرفتها + هماهنگی با اهداف و مقاصد شریعت + هماهنگی با گزارههای دینی
تبیین بحث: (براساس درسهای حجتالاسلام حسینزاده در موسسه مطالعات راهبردی)
بحث در حوزه معرفتشناسي بر اساس ديدگاههاي اسلامي، بايد حول سه محور اساسي صورت پذيرد: معرفتشناسي عام يا مطلق، معرفتشناسي مقيد يا ديني و نهايتا، اصول گفتمان و احتجاج عقلايي.[1]
گونههاي معرفتشناسي:[2]
معرفتشناسي رابهطور کلي، ميتوان به دو دسته معرفتشناسي مطلق و مقيد تقسيم نمود و بحث ازهردو گونه آن، در اين مقام ضرورت دارد. نوع مطلق معرفتشناسي،گونهاي است که به يک حوزه خاص از معرفت بشري محدود نبوده و به قواعد و اصول معرفتشناختي هريک از معرفتهاي بشري ميپردازد. در مقابل آن، معرفتشناسي مقيد است که ناظر به حوزههاي خاصي ازمعارف بشري بوده و گزارههاي آن حوزه خاص را مورد توجه قرار ميدهد.مانند معرفتشناسي ديني که ناظر به حوزه گزارههاي ديني است و يا مانند معرفتشناسي گزارههاي تجربي که بخش وسيعي از فلسفه علم را پوشش ميدهند و يا فلسفه اخلاق که عمده مباحث آن، به معرفتشناسي گزارههاي اخلاقي اختصاص دارد. البته ما از ميان اين انواع معرفتشناسي،بايد به نوع مطلق و از ميان انواع مقيد آن، به معرفتشناسي ديني توجه نماييم.
مباني معرفتشناختي علوم انساني در انديشه اسلامي:
اصل اول:عقلانيت معرفت
اولين اصلي که در حوزه معرفتشناسي مطلق بايد مبنا قرار گيرد، اصل «عقلانيت معرفت»[3] است.کلمه عقلانيت، واژهاي است که برداشتهاي گوناگوني از آن شده و مراد اين است که معرفت پديدهاي عقلاني و غيرقابل انکار بوده و چنين انکاري، امري نامعقول و غيرعقلاني است. البته تبيين نامعقولبودن اين امر، نياز به تبيين رويکردهاي معرفتشناسي درقالب مقدمهاي براي اين بحث دارد.
درحوزه معرفتشناسيهاي موجود، دستکم سه رويکرد را ميتوان مشاهده نمود؛[4]رويکردقدما که از يونان باستان آغاز ميشود، رويکرد مدرن و رويکرد معاصر. قدما در رويکردخود به تعريف صدق و حقيقت، معتقد بودند که حقيقت، معرفتي يقيني و قضيهاي مطابق باواقع است. بايد توجه داشت که اين تعريف براي حقيقت (گزاره مطابق باواقع)، يکي ازپايههاي اساسي معرفتشناسي ما را تشکيل ميدهد؛ امري که محل گفتگوي بسياري درمعرفتشناسيها قرار گرفته و خصوصا در اواخر قرن نوزده و اوايل قرن بيستم ميلادي،برخيها که نتوانستند تصوری مناسب براي آن پيدا نمايند، صورت مساله را پاک نموده و آنرا انکار کردند.
اصل دوم: امکان دستيابي به حقيقت
اصل سوم: هرکس مجموعهاي از معرفتهاي يقيني دارد
سومين اصل اين است که علي رغم امکان دستيابي به معرفت، هر شخصي، مجموعهاي از معرفتهاي يقيني دارد که شامل بديهيات منطق، بديهيات فلسفه و گزارههاي وجداني ميشود. بهعنوان مثال، مفهوم انسان، مفهومي کلي است و مفهوم رضا، مفهومي جزئي که اينها مسايلي بديهي هستند. يا شکل اول در منطق و برخي ديگر از مباحث اي علم که بديهي هستند. ويا مانند اصل عليت، تناقض و اصل هو هويت، و يا اين گزاره که «واقعيتي وجود دارد»که همه اينها بديهي هستند.
اين ديدگاه (اصل سوم) از عصر سقراط تاکنون در ميان متفکران وجود دارد و لذا ما نام قدما را بر آن گذاشتهايم. البته بايد توجه داشت که انديشمندان اسلامي نيز در اين رويکرد تاثيرات بسزايي را داشتهاند که ميتوان از ميان آنها، به آموزه علم حضوري اشاره نمود[5].
نتيجهاي که ازاين رويکرد قدما گرفته ميشود، اين است که معرفت پديدهاي معقول است و قابليت انکار از سوي انسان را ندارد و ادعاي شکاکيت يا نسبيتگرايي مطلق، نامعقول است.زيرا تحقق معرفت يقيني، في الجمله غيرقابل انکار بوده و کسي نميتواند آنهارا انکار نمايد. بايد توجه نمود که اصل اجتماع نقيضين و ساير بديهيات،سرمايههاي معرفتي بشريت ميباشند و زندگي بدون آنها امکانپذير نيست و در نتيجه،انکار مطلق معرفت نيز معقول نيست.
درمقابل اين رويکرد، رويکرد مدرن وجود دارد که از عصر دکارت[6] آغازشده و در خلال آن، شک در همه چيز و حتي معرفت ما به خودمان، پذيرفته ميشود. البته دکارت معرفت به خود را ميپذيرد؛ اما شک در همه چيز را ابتدا پذيرفته و همين موضوع، نقطه اشتباه او ميباشد. ابن سينا مطلب زيبايي را در اين زمينه بيان مينمايد:اگرکسي من را انکار نمايد، از هيچ راهي نميتواند آنرا اثبات نمايد و بايد درشکاکيت مطلق بماند. زيرا فردي اگر بخواهد فعلي از افعال انسان را اثبات نمايد و از راه آن من را اثبات نمايد، بايد تصميم و فاعلي وجود داشته باشد، حال اين فعل را ميخواهيدمطلق بگيريد يا مضاف به من، اگر مطلق باشد نتيجهاش فاعل «ما» ميباشد و «من» ثابت نميشود و اگر آنرا مضاف بر من ببينيد، پس من را پيش فرض دانستهايد و باز هم نميتواندمن را اثبات نمايد. که اين اصل در همان مقاله بيان شده و نقش علم حضوري در آن نيز،آورده شده است. و شيخ اشراق نيز گسترشهاي زيادي در اين زمينه به وجود آورد.
معتقدين به اين دو گروه، در عصر حاضر بسيار اندکاند و کسي را نميتوان يافت که اصل دوم رانپذيردو لذا اصول بعدي، خصوصا اصل سوم، از اهميت بيشتري در مباحث معرفتشناسي برخوردارند. [7]
رويکرد معاصر نيز که بسيار گسترده مورد توجه قرار گرفته، به رويکرد فيلسوفان تحليلي اطلاق ميشودکه روش خاصي در معرفتشناسي دارند و تبيين آنها در فصل اول کتاب «پژوهشي تطبيقي در معرفتشناسي معاصر»، آمده است.
اصل چهارم:گسترشپذيري معرفتهاي يقيني
اصل پنجم: لزوم تعهد به حقيقت و رهايي ازگرايشها
اصل ششم: ثبات حقيقت و دگرگوني معلوم
اصل هفتم: بطلان سوبژکتيويسم (ذهنگرایی)
براي کلمه «سوژه»، ترجمههاي مختلفي در فارسي مانند: فاعل، موضوع وانفسي ارايه شده و حتی برخی از واژه فرانسوی سوژه به معنی موضوع برای آن استفاده مینمایند در مقابل سوبژه، اوبژه قرار دارد که به معني عين و آفاق ترجمه شده است.
subjectivismعبارت است از اعتقاد به اين که تجربه ذهني، اساس همه معيارها و قوانين است. هر شخص از ذهنيت خاص خويش برخوردار است و ذهنيت هر شخص بر اساس علايق و سلايق فردي متمايز از ذهنيت اشخاص ديگر است. در اين تلقي، احکام و گزارهها نهايتاً به رهيافتها،علايق و سلايق ذهني فرد باز ميگردد. سوبژکتيويسم در مقابل عينيتگرايي(ابژکتيويسم) و واقعگرايي قرار ميگيرد.
آشنایی با سوبژکتیویسم(نسبیتگرایی پنهان)
این مفهوم که در معرفتشناسي و فلسفه غرب راه پيدا کرده،متاسفانه به اندازه بايسته، مورد توجه قرار نگرفته در حالي که يکي از کليديترين مسايل و مباحث مطرح در معرفتشناسي بوده و عمده انحرافاتي که امروزه در مکاتب سياسي اجتماعي وجود دارد، از همين امر ناشي شده است.
نقطه شروع اين حرکت، کانت[1] بود که به اعتراف خودش، تفسيرجديدي از حقيقت ارايه نموده و انقلابي کوپرنيکي در معرفتشناسي به راه انداخت. وي اصل اول بحث ما، يعني حقيقت را تغيير داد و آنرا عبارت از مطابقت عين با صورت ذهني دانست. به اعتقاد کانت، معناي حقيقت بايد وارونه و انساني شود. البته برخي اين ديدگاه را به دکارت هم نسبت دادهاند که اونيز طبق نظر برخي از شارحان، اولين به وجود آورنده این انحراف در معناي حقيقت بود.البته اين امر خيلي اهميت ندارد و آنچه مورد اهميت است، اين است که بسياري ازفلسفههاي غربي، امروزه گرفتار اين نسبيتگرايي پنهان هستند.
کییرکگور [2] نيز ضدعقل است و براي توجيه معرفتشناسي ديني خود، به همين امر متمسک شده است.ويتگنشتاين [3] نيز که در فلسفه امروزه غرب و فيلسوفان غربي، تاثير بسيار زيادي گذاشته، همينگونه است.
بايد دقت شود که حتي واژههايي مثل پارادايم (به معناي ساختار و نه به معناي الگو) نيز، ناشي از بهکارگيري نظريه ويتگنشتاين اول، درحوزه فلسفه علم است. او معتقد بود که علم بهدنبال کشف ساختارهای ذهنی است نه مطابقت با واقع؛ و نسل بعداز او، تمام علوم را اينگونه دانستهاند و نهايتا منجر به ديدگاه پارادايمها شد.......(انتقال به فایل درس)
آثار و نتایج بحث:
بررسی تطبیقی مبانی معرفتشناسانه علوم انسانی مدرن و علوم انسانی اسلامی در یک نگاه:
ردیف
|
مبنای معرفت شناسانۀ موجود در علوم انسانیِ رایج
|
مبنای معرفت شناسانۀ مبتنی بر نگرش اسلام
|
دلیل تغییر دادن مبنای موجود
|
منبع
|
1.
|
امکان معرفت = شکاکیت عام
|
اثبات اصل واقعیت (رئالیسم)
|
وجدان واقعیت
|
اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله دوم؛ و درآمدی بر معرفتشناسی، ص67
|
2.
|
تعریف معرفت = باور صادق موجّه
|
معرفت = مطلق ادراک و آگاهی
تقسیم معرفت به:
یقین بالمعنی الاخص
یقین بالمعنی الخاص
یقین بالمعنی الاعم
اعتقاد راجح
|
1. معرِّف باید از معرَّف اعرف باشد
2. تعریف دوری است (معنای باور)
3. باور دخالتی در معرفت ندارد
4. تردید بین صدق ثبوتی و اثباتی
5. ابهام قید موجه
|
پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، فصل دوم و سوم
|
3.
|
حقیت صدق:
عملگرایان: سودمندی و کارآیی و رضایتبخشی در مقام عمل
انسجامگرایان: هماهنگی گزاره با دیگر گزارهها
کاهشگرایان: صدق مفهومی غیرواقعی است
|
صدق مطابقت گزاره با واقع است
|
نظریه مطابقت هیچ محذوری ندارد. شبهات مخالفین جواب داده شده است.
عملگرائی مستلزم نسبیتگرائی، تسلسل، مصادره به مطلوب وخودشکن است.
انسجامگرائی ابهام دارد و مستلزم تسلسل و حقیقت بودن افسانهها است.
در دیدگاه کاهشگرائی بین مباحث زبانی و فلسفی خلط شده است.
|
همان، فصل چهارم
|
4.
|
معیار صدق (موجّهسازی):
تجربهگرائی و عقلانیت نسبی
اثباتگرایان: با تجربةحسی قابل اثبات باشد (تحقیقپذیر باشد)
دادههای حسی و قضایای تحلیلی، پایه و بدیهیاند.
انسجامگرایان: سازواری و انسجام با شبکهای از گزارهها و باورها
همة باورها موجهاند.
باورهای پایه و بدیهی وجود ندارد.
|
مبناگرائی عقلگرایانه
معیار صدق گزارههای نظری صحت ارجاع آنها به بدیهیات است.
معیار صدق بدیهیات ارجاع آنها به علوم حضوری است.
|
دیدگاه پوزیتیویستها خودمتناقض است. (خود این معیار با حس درک نمیشود)
حسیات بدیهی و خطاناپذیر نیستند (معیار صدق آنها بازگشت آنها به حکم عقل، به همراه آزمایش و تکرار است.
دیدگاه انسجامگرایان موارد نقض بسیاری دارد مانند افسانهها و نظریههای باطلی که با معارف عصر خود سازگارند.
معنای انسجام مبهم است.
|
همان، فصل 6 و 7 و 8 و 9؛ و درآمدی بر معرفتشناسی، ص67 و 68؛ و گامی به سوی علم دینی،ص32
|
5.
|
هدف معرفت در علوم تجربی انسانی:
واقعگرائی: شناخت واقعیتها
ابزارانگاری: یافتن ابزارهای مناسب برای برآوردن نیازها
|
هدف اولیه: شناخت واقعیت
هدف ثانوی: تسلط و اصلاح فرد و جامعه و حلّ مشکلات زندگی و تقویت نگرش توحیدی
|
بر اساس رئالیسم، شناخت واقعیت به هدف اصلاح عمل صورت میگیرد.
|
گامی به سوی علم دینی،ص67
|
6.
|
انواع شناخت:
توصیف، تبیین و پیشبینی
|
توصیف و تبیین و پیشبینی در سطح تجربی وجود دارد (علّی،تفسیری و کارکردی)
در سطح فراتجربی هم تبیین علّی وجود دارد لذا پیشبینی و کنترل قابل تصور است.
|
جنبههای منطقی و فلسفی انواع شناخت در علوم انسانی اسلامی، نشاندهنده وجود روابط علّی معلولی میان مفاهیم و پدیدههای غیرتجربی است.
|
گامی به سوی علم دینی،ص69 و ص153
|
7.
|
اصل عینیت در شناخت:
مطابقت با واقع، بیطرفی ارزشی و آزمونپذیری همگانی
|
مطابقت با واقع در تمام موارد
بیطرفی ارزشی و آزمونپذیری همگانی در سطح تجربی
|
بیطرفی ارزشی اگر امکان داشته باشد در سطح تجربی باید رعایت شود، ولی برای توصیف وضع موجود و ارائة راهکار، از ارزشها میتوان استفاده نمود.
لزوم آزمونپذیری همگانی در تمام علوم محل تردید است
|
گامی به سوی علم دینی،ص78 و ص157 و 158
|
8.
|
روش دستیابی به معرفت:
اثباتگرائی: تجربی
تفسیری: هرمنوتیکی و تفسیری
انتقادی: پدیدارشناسی + تحلیل عقلی
|
روش ترکیبی
|
از تمام روشهای عام و مشترک میتوان برای تحصیل معرفت استفاده نمود.
|
پارادایم اجتهادی دانش دینی، ص 53 و ص112
|
9.
|
منابع معرفت:
اثباتگرائی: حس و تجربه
تفسیری: متن
انتقادی: لایههای واقعیات
|
شهود (علم حضوری)
عقل
حس ظاهری و باطنی
متون دینی (کتاب و سنت)
|
از تمام منابع معرفت که خداوند در وجود انسان قرار داده میتوان استفاده نمود.
|
منابع معرفت، ص16؛ پارادایم اجتهادی دانش دینی، ص 113
|
پاسخ به برخی اشکالات معرفتشناسانه به امکان تحقق علم دینی را میتوان از نتایج این بحث برشمرد:
ردیف
|
اشکال معرفت شناسانه به
امکان تحقق علم دینی
|
حوزه اشکال
|
پاسخ
|
1
|
گزاره های دینی در مقام داوری- درحوزه تجربیات - ابطال پذیر نیستند، پس علمی نیستند (واقع نمایی آنها قابل احراز نیست)
|
اصل علمِ دینی
|
تنها معیار علمی بودن، ابطال پذیری نیست. بلکه بر اساس بنیادهای عام معرفتی این مطلب قابل اثبات است که: گزاره های حاصل از کشف روشمند از منابع دینی نیز، قابلیت احراز واقع نمایی دارند.
وانگهی، خود علمی بودن بر اساس معیار ابطال پذیری، مورد اتفاق نیست، و حداقل دو پارادایم دیگر (تفسیری و انتقادی) دیدگاه متفاوتی دارند.
|
2
|
ارزش معرفتی گزاره های دینی در ناحیه قلمرو: قلمرو گزاره های دین حداقلی است. یعنی به لحاظ معرفتی دامنه محدودی از حقایق را به ما نشان میدهند. و در نتیجه نباید به با تلقی حداکثری، وارد فهم گزاره های دین شد.
|
معرفت دینی
|
کارکرد مورد توافق همگانیِ «دین» هدایت به آخرت بهینه است، هدایت، صفتی است که به حالت فکری روانی رفتاری جهتداده شده بهسوی عدالت و جلب رضایت خداوند اطلاق میشود (شکلگیری شخصیت فرد)، امور زندگانی دنیایی افراد، تاثیر معنیدار در شکلگیری شخصیت آنها دارد بنابراین اگر دین بخواهد عهدهدار هدایت باشد باید نسبت به امور زندگانی دنیایی موضع مناسب اتخاذ کند و دستورالعمل مناسب ارائه نماید.
|
3
|
تحول عمومی معرفت دینی
|
معرفت دینی
|
نقدهای وارد بر دیدگاه قبض و بسط. و مهمترین آن: فقدان دلیل بر تعمیم.
|
4
|
بر اساس تمایز پدیده از پدیدار، شناخت امور متافیزیکی مانند وجود خدا، ممکن نیست.
|
مبانی علمِ دینی
|
نقدهای وارد بر دیدگاه کانت، پاسخ این اشکال است. از جمله: چگونگی کشف اصل دیدگاه کانت، خارج از حوزه پدیدارها؟
و در نتیجه قابل تعمیم نبودن اصل نظریه کانت یا به بیان دیگر نسبی بودن.
|
5
|
فهم از دین باید خود را با تجربه و عقلانیت تجربی هماهنگ کند.
|
منابع علمِ دینی
|
فهم از دین، در چهارچوب عقلانیت پایه و تجربه قطعی قرار میگیرد و تابعی از برهان است لذا فرضیات تجربی غیرقطعی و لو با شواهد زیاد، نمیتوانند تعیینکننده صحت یا سقم فهم دینی باشند.
|
6
|
ارزش معرفتی وحی: وحی تجربه شخصی است، خطاپذیر است، تاریخی است لذا قابل تعمیم و الگوبرداری نیست.
|
منابع علمی دینی
|
وحیِ بهمعنی خاص آن که دریافت واقعیتی در هستی، از خداوند (منبع ماوراء تجربی و عقلی بشری) است، کشف از توصیف یا تبیین پدیدهای در هستی را ارائه میکند و دارای شواهد صدق بر این کشف است لذا هر چه بر «علم صادق» که کاشف از واقعیت است بار میشود بر وحی نیز بار میشود. (قدرت تعمیم و فرازمانی و فرامکانی بودن)
|
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
معرفتشناسی و شناخت ، پارادایم شبکهای ، علوم انسانی اسلامی ، منطق فهم دین
[1] مانيفستی برای معرفتشناسي تهيه شده است که حول سه محور مذکور، اصول مختار در عرصه معرفتشناختي علوم انساني گردآوري گردیده است. عنوان اين اثر «مباني معرفتشناختي علوم انساني در انديشه اسلامي» تالیف حجتالاسلام حسینِزاده است.
[2] تفصيل اين مطلب، در فصل اول کتاب «پژوهشي تطبيقي در معرفتشناسي معاصر» مورد بررسي قرارگرفته است.
[3] در رويکردمعرفتشناسي اسلامي و فلسفههاي همگن، معرفتشناسي را با معرفت آغازمیشود و اين موضوع، نکته قابل توجهي در این بحث است.
[4]اين دستهبندي از ابداعات حجتالاسلام حسینزاده است که به اذعان خود وي هر چند مصطلح نيست، اما ميتوان آنرا از تاريخ فلسفه بشري به دست آورد.
[5]حجتالاسلام حسینزاده در شماره شش مجله «معارف عقلي»، مقالهاي را با عنوان «عقلانيت معرفت»،ارايه نمودهاند که به تبيين اين سير تاريخي پرداخته و نقش انديشمندان مسلمان را در ايجاد تحول در اين عرصه بيان کرده است. ايشان، طرح اين آموزه را براي اولين بار به ابنسينا منسوب نموده است.
[6] رنه دِکارْت(زادهٔ ۳۱ مارس ۱۵۹۶ در دکارت(اندر الوآر) فرانسه — درگذشتهٔ ۱۱فوريهٔ ۱۶۵۰ در استکهلم سوئد، رياضيدان وفيلسوف فرانسوي بود.
[7]ميان شکاکيت و نسبتگرايي نيز تفاوت وجود دارد که ميتوان آنرا اينگونه تبيين نمود: شخص معتقد به شکاکيت مطلق، در همه معرفتها شک و ترديد مينمايد. در تاريخ اروپا،هشت يا نه دوره را ميتوان پيدا نمود که چنين عقيدهاي به اوج خود رسيد. امادرطول تاريخ اسلام در ميان مسلمانان کسي نبوده که به آن اعتقاد داشته باشد. البته اخيرا عدهاي پيدا شدهاند که ادعا ميکنند کساني مانند غزالي از شکاکين بودهاند.
اما در نسبيتگرايي اينگونه مطرح ميشودکه امکان شناخت وجود دارد؛ اما اين شناخت مطلق نبوده و براساس ساختار خاص ذهني که هماکنون وجود دارد، قابل قبول است و امکان تخلف آنها در ساختاري ديگر،وجوددارد. مثلا قطر ماه از روي زمين 25 سانتيمتر است و هر چه به آن نزديکتر ميشويم،آنرامتفاوت ميبينيم و هر دو نگاه نيز صحيحاند. به صورت مشخص در مثال اجتماع نقيضين،نسبيتگراي مطلق، اذعان به امتناع آن دارد؛ اما معتقد است که اين پذيرش،بر اساس ساختارهاي فعلي ذهن وي صورت گرفته و ممکن است در ساختاري ديگر، ممتنع هم نباشد.